آوینآوین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

آوین ،ثمره یک عشق

خبر بارداری

1391/2/23 8:19
نویسنده : مامان آوین
597 بازدید
اشتراک گذاری

niniweblog.com

یادش بخیر  هفته اول شهریور سال 1387 ما به همراه خانواده آقای جعفری رفتیم مشهد .من نمیدونستم که تو رو تو دلم دارم و به همین خاطر اصلا مراقب خودم نبودم و تو شلوغی های حرم میرفتم زیارت البته بابا  به من گوشزد میکرد که مراقب باشم .چون قبل از تو مامانی دو تا داداش که دوقلو بودند رو سقط کردو من باید خیلی از خودم مراقبت میکردم . وای روز اخری که داشتیم از مشهد می امدیم خانم اقای جعفری برای صبحانه نیمرو درست کرد و من اصلا نتونستم بخورم چون حالم بد میشد بیچاره فکر میکرد من از دست پختش حوشم نمی آد که البته بعد از شنیدن خبر بارداری سوءتفاهم ها از بین رفت  شبی که داشتیم از مشهد می امدیم من تمام را ه رو خواب بودم یعنی حدود 10ساعت .فردای ان روز هم شنبه بود و بابایی هم مجبور بود ماموریت یه روزه بره تهران . وقتی غروب برگشت دید که من هنوز با مانتو خوابیدم و از صبح هیچی نخوردم و رنگم زرد شد .بیچاره سریع منو برد دکتر .دکترهم آزمایش بارداری نوشت و من اوژانسی آزمایش دادم و بعد از یک ربع جواب آماده شد و جوابش هم مثبت بود .وای چه روزی بود ان روز

niniweblog.com

 

 

بابا که از خوشحالی نمیدونست چکار کنه ،من هم اولین چیزی که بعد از شنیدن خبر بارداری گفتم این بود یا امام رضا.

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)