آوینآوین، تا این لحظه: 15 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

آوین ،ثمره یک عشق

هفته آخر تیر

1391/7/13 11:17
نویسنده : مامان آوین
304 بازدید
اشتراک گذاری

 

امروز شنبه 24 تیر ماه سال 1391 و ساعت دقیقا 8:28 دقیقه هستniniweblog.com

niniweblog.com

آوین جون مامان در حال تماشا کردن کارتون باب اسفنجی هستی و خیلی خیلی  این کارتونو دوست داری .بی نهایت .niniweblog.com

 

 

خیلی وقته چیزی برات ننوشتم چون تقریبا اتفاق خاصی نیفتاده بود .niniweblog.com

 

امروز صبح بابا جون تو حیاط یه مرغ عشق پیدا کرده که داشته رو زمین دون میخورده

بعد با یه ترفند ماهرانه اونو گرفتniniweblog.com

 

شیلنگ اب رو باز کرد و پرو بال مرغ عشق رو خیس کرد تا بتونه بگیرتش .البته کاملا واضح بود که مرغ عشق .مال کسی هست .چون تو این گرمای 35 درجه نمیتونن بیرون طاقت بیارن .بعد گذاشتیمش تو قفس .البته به خاطر اینکه تحمل گرمای بیرون رو تدشتniniweblog.com

 

 

وقتی بیدار شدی خیلی خوشحال شدی که یه پرنده تو خونه هست . مجبورم کردی تو یه کاسه شیر بریزم بزارم تو قفس .حالا من میگم آوین پرنده ها شیر نمیخورن .تو میگی نه میخوره .niniweblog.comniniweblog.com

 

 

حال نمیدونم خورده یا گرمای هوا باعث شده شیر حجمش کم بشه  .تا غروب کاسه خالی شد niniweblog.com

طفلی مرغ عشقه خیلی ناراحت بودniniweblog.com

.

 

حال هم بابا جون مرغ عشق رو برده به همسایه ها نشون بده ببینه مال اونا هست یا نه

اگه صاحبش و پیدا نکرد ازادش کنه دیگهniniweblog.com

 

.من خودم خیلی اعصابم بهم ریخته .یه کوچولو هم با بابایی قهرم .حالا قضیه اش مفصله .سرم هم از صبح خیلی درد میکنهniniweblog.com

 

5شنه رفته بودیم میانا .از شانس بدما هوا میانا بارونی بود و من همیشه میرفتیم میانا برات لباس گرم میگرفتم  اما این بار فقط د ودست لباس گرفتم که هردوشون تابستونی تابستونی بودniniweblog.com

 

قرار شد شبش یریم حنابندون یکی از دخترای فامیل .منم پیراهنی که عروسی دایی پوشیده بودی رو برات گرفتم با خودم گفتم خوب هوای انجا گرمه دیگه .دیگه از کسی سوال نکردم هوا چه طوره ؟

niniweblog.com

وقتی رسیدیم میانا گفتم خوب آوین که لباس نداره تو بارون که نمیشه با این پیراهن رفت عروسی

عمه سحرت در یک ابتکار خلاقانه سوییشرت  خودش رو گرفت تنگ کرد و تنت کردیمniniweblog.com

 

.البته چون شب بود و تو هم زیر چادر بودی زیاد مشخص نبود .عروس خیلی خوشکل شده بود  البته خیلی هم با حجاب بودniniweblog.com

این اولین حنابندون بعد از عروسی خودم بود که تو مبانا رفتمniniweblog.com

خیلی خوش گذشت

niniweblog.comniniweblog.comniniweblog.com

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)