آوینآوین، تا این لحظه: 15 سال و 22 روز سن داره

آوین ،ثمره یک عشق

خبر بارداری

یادش بخیر  هفته اول شهریور سال 1387 ما به همراه خانواده آقای جعفری رفتیم مشهد .من نمیدونستم که تو رو تو دلم دارم و به همین خاطر اصلا مراقب خودم نبودم و تو شلوغی های حرم میرفتم زیارت البته بابا  به من گوشزد میکرد که مراقب باشم .چون قبل از تو مامانی دو تا داداش که دوقلو بودند رو سقط کردو من باید خیلی از خودم مراقبت میکردم . وای روز اخری که داشتیم از مشهد می امدیم خانم اقای جعفری برای صبحانه نیمرو درست کرد و من اصلا نتونستم بخورم چون حالم بد میشد بیچاره فکر میکرد من از دست پختش حوشم نمی آد که البته بعد از شنیدن خبر بارداری سوءتفاهم ها از بین رفت  شبی که داشتیم از مشهد می امدیم من تمام را ه رو خواب بودم یعنی حدود 10ساعت .فردای...
23 ارديبهشت 1391

نمی نویسم چون .......

گل همیشه بهار من  ،میدونم شاید تعجب کنی که چرا من تا این اندازه خلاصه نویسی کردم و کوتاه نوشتم عزیز دلم زندگی اگه روزهای خوش و شادی برای ما داره مطمئناًروزهای سخت و غمگین هم برامون داره و من نمیخوام تو از ان روزها که شاید بعضی هاشون تو این سه سال هم بوده چیزی بدونی .شاید وقتی بزرگ شدی بهت گفتم اما حالا مطمئنم نمیخوام در این باره چیزی بنویسم           ...
11 ارديبهشت 1391