آوینآوین، تا این لحظه: 15 سال و 22 روز سن داره

آوین ،ثمره یک عشق

تقدیم به همسر مهربانم ...........

  به نام آفریننده عشق امروز یکشنبه ٢٣ مهر سال ١٣٩١ هجری شمسی آوین عزیزم امروز هشتمین سالگرد ازدواج من و بابا جون هست .امروز میخوام برای بابا جون بنویسم .برای تنها عشق رندگی ام هشت سال پیش در بیست و سومین روز از فصل مهربانی خدا من و بابا جون دست در دست هم دل به دل هم دادایم و هنگامی که سوره عشق را میخواندیم با هم هم قسم شدیم که هیچ وقت همدیگه رو تنها نزاریم و یار هم باشیم هشت سال در کنار هم با همه خوشی های زندگی خندیدیم و شادی کردیم و با سختی های زندگی سازش کردیم و نیشخندی زدیم و گفتیم جوجه همه زورت همین بود همسر مهربانم تو مهربان ترین انسانی هستی که من در تمام عمرم دیدم و خواهم دید . تو مهربان منی ،آغوشت بر...
27 آذر 1391

آوین و آدم برفی ..........

    به نام یگانه هستی بخش   امروز یکشنبه 26آذر سال 1391 هجری شمسی . دیشب و امروز اولین برف زمستانی بارید و تمام  شهر رو سفید پوش کرد .صبح که بیدار شدی ،صبح که چه عرض کنم .ظهر ،چون امروز تقریبا ساعت 1 یعد از ظهر بیدار شدی و به خاطر سرمای هوا حاضر نبودی از تخت بیای بیرون . وقتی هم که بیدار شدی و برف رو دیدی قابل کنترل نبودی و سریع لباس پوشیدی و رفتیم پشت بام و تو برای اولین بار و به تنهایی آدم برفی درست کردی .               فردا هم امتحان میان ترم زبان داری .حالا سعی میکنم عکس هایی از  دوستات و کارنامه ترم اول و کتاب   های زب...
26 آذر 1391

قهر کردن گنجشک با خدا..

روز ها گذشت و گنجشک با خدا هیچ نگفت. فرشتگان سراغش را از خدا می‌گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می‌گفت: می آید؛ من تنها گوشی هستم که غصه‌هایش را می‌شنود و یگانه قلبی ام که دردهایش را در خود نگه می‌دارد.   و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیج نگفت. و خدا لب به سخن گشود: با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست. گنجشک گفت: “لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سر پناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی از لانه محقرم؟ کجای دنیا را گرفته بود؟” و سنگینی بغضی راه بر کلامش بست. سکوتی در عرش طنین انداز ش...
17 آذر 1391

زن که باشی ....

زن که باشی گاهی کم می آوری دست هایی را که مردانگی شان امنیت می آورد و شانه هایی را که استحکام آغوششان لمس آرامش را به همراه دارد. دست خودت نیست زن که باشی گاهی دوست داری تکیه بدهی... پناه ببری... ضعیف باشی... دست خودت نیست زن که باشی گهگهاه حریصانه بو میکنی دستهایت را شاید عطر تلخ و گس مردانه اش لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد. زن که باشی گاهی میزنی زیر گریه که دلش بلرزد و صدایت کند:بانو.... دست خودت نیست زن که باشی گاهی رهایش می کنی و پشت سرش آب می ریزی و قناعت می کنی به رویای حضورش به این امید که او خوشبخت باشد. دست خودت نیست زن که باشی همه ی دیوانگی های عا...
30 مهر 1391

سلام ،عشق زندگی ام

        دختر گلم ،تنها بهانه من برای زندگی ،عشق من ،آوین جان دوست دارم خاطرات شیرین کودکی تو را برایت بنویسم .چون مطمئناًوقتی بزرگ شدی از دوران کودکی چیز زیادی تو ذهنت نمیمونه تا ٢٧ روز دیگه تو سه سالت پر میشه و واردچهارمین سال زندگی میشی .میدونم که کمی دیر شده  اما سعی میکنم خاطرات خوبمون رو با تو رو بنویسم   ...
21 مهر 1391

برای خدای خوبم

  نگاهم رو به سمت تو، شبم آیینه ی ماهه دارم نزدیکتر میشم، یه کم تا آسمون راهه به دستای نیاز من، نگاهی کن از اون بالا من این آرامش محضو، به تو مدیونم این روزا خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم نمی تونم فقط میگم، خدایا دوستت دارم تو دیدی من خطا کردم، دلم گم شد دعا کردم کمک کن تا نفس مونده، به آغوش تو برگردم تو حتی از خودم بهتر، غریبی هامو می شناسی نمی خوام چتر دنیا رو، که تو بارون احساسی خدایا دوستت دارم، واسه هر چی که بخشیدی همیشه این تو هستی که، ازم حالم رو پرسیدی بازم چشمامو می بندم، که خوبی هاتو بشمارم ...
21 مهر 1391

یادم باشد ............

یادم باشد که حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد خطی ننویسم که آزار دهد کسی را یادم باشد که روز و روزگار خوش است وتنها دل ما دل نیست یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب دو رنگی را با کمتر از صداقت ندهم یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم و برای سیاهی ها نور بپاشم یادم باشد از چشمه درس خروش بگیرم و از آسمان درسِ پـاک زیستن یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ... یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ... نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان یادم باشد زندگی را دوست دارم یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یاد...
21 مهر 1391

به سراغ من اگر می آیید..............

به سراغ من اگر می آیید پشت هیچستانم پشت هیچستان رگ های هوا پر قاصد هایی است که خبر می آرند از گل وا شده ی دورترین نقطه ی خاک پشت هیچستان چتر خواهش باز است تا نسیم عطشی در بن برگی بدود زنگ باران به صدا می آید آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایه ی نارونی تا ابدیت جاریست به سراغ من اگر می آیید نرم و آهسته بیا یید که مبادا ترک بردارد چینی نازک تنهایی من   ...
21 مهر 1391